سلااااااااااااااااام
امروز داشت همه چیز به خوبی میگذشتا
آخه من نمیدونم برای داداشم چکار کنم بنده خدا خیلی مشکل داره
ی روز خوبه ده روز حالش گرفته
آخ بنده خدا گناه داره اونم تنهاست ولی کسی درکش نمیکنه
آخه بنده خدا حرفی هم نمیزنه کاری هم نمیکنه ک بگم کاری کرده یا چیزی گفته
فط بی دلیل باید دعوا کنه حرف بشنوه
بخدا ظلمه بخدا نامردیه بخدا حقش نیست
خدایش این رسم روزگار چقدر بده
من بانداشتن و تنها بودن مشکل دارم
داداشم با داشتن و توجه کردن بهش دچار مشکل شده
از نظر من باید ب خودش فرصت فکر کردن بدن البته مستقل باید فکر کنن و کسی رو تصمیمشون
تاثیر نذاره البته میدونم برای هردوتاشون سخته ولی برای باهم بودن باید سختی ها رو تحمل کنن
البته من درحدی نیستم ک بخوام نظرم بدم
ببخشید بابت نظری ک دادم
ولی کاش داداشم رو درک میکرد
آدم بعضی وقتا باید از خودش بگذره و ب دیگری توجه کنه حالا دیگران هرچی میخوان بگن
و ب حرف دیگران کمتر توجه کنن م نذارن کسی تو کارشون دخالت کنه حالا هرکی میخواد باشه حتی اگ من باشم
کاش میتونستم الان پیشش باشم و بغلش میکردم حرفاشو میشنیدم
ولی حیف ک هیچ وقت خدا وقتی ک باید باشم نیستم و کاری نمیتونم بکنم
وای چرا آخه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امشب دربارهی خودم فقط ی چیز میخوام بنویسم
وقتی امروز دست داداشم رو گرفتم حالم عوض شد
کاش بتونم براش کاری کنم
ولی از این ب بعد میخوام شاد باشم حالا هر اتفاقی ک افتاده باشه چ خوب چ بد
وقتی داداشم کسی رو نداره
پس حداقل میخوام وقتایی ک بامن هست یکمم ک شده حالش عوض شه ن اینکه بدتر بشه
دیگ نمیخوام بوی پاییز رو بدم
دیگ میخوام برای داداشک برادری کنم حالا چ بمونم چ برم چ باکس دیگه ای باشم چ تنها باش
چ خودم مشکل داشته باشم چ نداشته باشم
وای چهارشنبه رو بگو
من و ی تصمیم مهم
تو زندگیم خیلی تصمیم گرفتم ولی این خیلی فرق داره ولی سره هر تصمیمیم نباشم
ولی سره تصمیم هایی ک باداداشم گرفتم میمونم حالا هرچی باشه
دیگ نمیزارم داداشم طعم تلخ مشکلات رو بچشه
داداشی
کاش میدونستی .........................................